تبیان، دستیار زندگی
سینمای ایران داستان های عاشقانه نامتعارف موفق و همراهی برانگیز متعدد به خود ندیده است. داستان گویی در بستری عاشقانه و تراژیک یکی از کمبود های همیشگی سینمای بی داستان ایران بوده است. «نیمه شب اتفاق افتاد» تجربه نسبتا موفقی از جریان داستان گویی عاشقانه نامت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاشقی نامتعارف

نگاهی به «نیمه شب اتفاق افتاد»

سینمای ایران داستان های عاشقانه نامتعارف موفق و همراهی برانگیز متعدد به خود ندیده است. داستان گویی در بستری عاشقانه و تراژیک یکی از کمبود های همیشگی سینمای بی داستان ایران بوده است. «نیمه شب اتفاق افتاد» تجربه نسبتا موفقی از جریان داستان گویی عاشقانه نامتعارف تراژیک است.

محمدرضا مقدسیان-بخش سینما و تلویزیون تبیان
 نیمه شب اتفاق افتاد

این فیلم روایتی تراژیک از عاشقیتی نامتعارف است که در فضایی خوش آب و رنگ و در قالب تصاویر زیبا و چشم نواز به مخاطب عرضه می شود. «نیمه شب اتفاق افتاد» روایت زیبایی از تسلط دم به دم تراژدی بر بستری از آسایش نا پایدار است. تجربه ای که از حیث کارگردانی بعد از «خانوم» برای تینا پاکروان قدمی رو به جلو تلقی می شود. فیلمی که در عین برجسته بودن بعضی ضعف ها و ساده انگاری در پرداخت و کارگردانی برخی از صحنه ها، برآیندی قابل اعتنا دارد.

همکناری تینا پاکروان و طلا معتضدی به عنوان کارگردان و فیلمنامه نویس «نیمه شب اتفاق افتاد» منجر به خلق اثری متوسط اما قابل قبول و داستان گو شده است. در این فضا فیلمنامه و بازی خوب رویا نونهالی(زیبا) و گوهر خیراندیش(انسیه) نقش برجسته ای در نتیجه قابل اعتنای کار داشته اند.

لایه ای تراژیک و درد آور زیر داستان زندگی تمام شخصیت های داستان وجود دارد که در بستری خوش آب و رنگ و روابطی تزیین شده و نه چندان قابل اعتماد روایت می شود. بی ثباتی و در معرض از هم پاشیدگی بودن در ذات زندگی تمام این شخصیت ها نهفته است

این بدان معنا نیست که کارگردانی در این اثر به نقطه ضعفی در کار بدل شده بلکه بدان معناست که ذات موضوع و شیوه نگارش فیلمنامه ، این اثر را فیلمی مبتنی بر متن و اجرای درست بازیگران بدل کرده است. ذات ایده عاشقیت نامتعارف یک زن و مرد به ظاهر بی ربط به هم، به خودی خود پرکشش و کنجکاوی نسبت به سرنوشت آنها تعلیق آفرین است. اما صرف این نامتعارف بودن نمی توان انتظار مواجه شدن با اثری همراهی برانگیز را داشت. وقوع این داستان در بستری قابل قبول و باور پذیر و در هم تنیده شدن روابط علی و معلولی میان شخصیت ها ، فضا و اتمسفر داستان، جغرافیای وقوع داستان و آگاهی از پس و پیش شخصیت ها است که می تواند باعث به ثمر نشستن ایده پرکشش یک عشق نامتعارف شود. این همه کمابیش در این فیلم رخ داده است.

انتخاب باغ به عنوان محل برگزاری مراسم های غم و شادی مردم یکی از این ایده های قابل اعتناست. در واقع جنسی از پا درهوایی و تعلیق میان مرگ و زندگی، دوری و نزدیکی، رسیدن و نرسیدن، موفق یا ناموفق بودن و البته شادی و غم در ذات شغل شخصیت های راوی داستان و جغرافیای اطراف آنها در جریان است. این اولین قدم در ایجاد حس بصری و روایی برای دراماتیزه کردن ایده یک عاشقیت نامتعارف با سرنوشتی نامعلوم است. در واقع به همان میزان که اجرای موزیک در باغ محل وقوع داستان متنوع و درهم و برهم است، زندگی و سرنوشت شخصیت ها نیز درهم وغیر قابل پیش بینی است.

در همین مسیر استفاده از موسیقی و شیوه اجرای محفلی آن در باغ نیز نقش بسزای در ایجاد فضای تعلیق و سوق دادن مخاطب به فضایی بلاتکلیف و در نهایت عیان شدن عمق تراژدی می گردد. برای بیان مستقیم تر ماجرا باید به شخصیت حسین (حامد بهداد) و انتخاب موسیقی های غمناک ابتدای اش و توصیه شدنش به شاد خواندن اشاره کرد. گویی حسین از همان ابتدا با کوله باری از داشته ها و دلمشغولی های قبلی وارد مهلکه شده است و حالا برای ماندن در این کسوت باید رفتاری کند به دور از آنچه که واقعا هست و موسیقی ای را اجرا کند که مطلوب خودش نیست. جالب اینکه زیبا(رویا نونهالی) هم تمایل بیشتری به جنس موسیقی عاشقانه و غمناکی دارد که محبوب حسین است. این همه جدای از کارکرد عاشقانه و بهانه شدنش برای نزدیکی بیشتر میان این دو، هدفی جدی تر و درونی تر را هم دنبال می کند.

«نیمه شب اتفاق افتاد» روایت زیستن توام با غم و نگرانی است بر پوسته ای از خوشحالی که نتیجه ای جز برملا شدن حقیقت در فضایی تلخ و نفس گیر ندارد

در واقع غم درونی حسین و زیبا و خوشحالی بیرونی و نه چندان قابل اعتمادی که از آنها می بینیم، زمینه ساز تعلیق در فیلم است. گویی تا انتها انتظار این را داریم که همه چیز آنطور که به نظر می رسد نباشد و رخدادی دیگر در کار باشد. در واقع لایه ای تراژیک و درد آور زیر داستان زندگی تمام شخصیت های داستان وجود دارد که در بستری خوش آب و رنگ و روابطی تزیین شده و نه چندان قابل اعتماد روایت می شود. بی ثباتی و در معرض از هم پاشیدگی بودن در ذات زندگی تمام این شخصیت ها نهفته است.

 نیمه شب اتفاق افتاد

همین ویژگی در رابطه وصله و پینه شده منیر (ستاره اسکندری) و پرویز (آتیلا پسیانی) نیز قابل جستجو است. پرویز بعداز ازدست دادن زن اولش و از ترس تنهایی زندگی با منیر را در پیش گرفته است و منیر از فرط بی کسی و برای رسیدن به مال و منال تن به زندگی با پرویز داده، زندگی ای که همواره با ترس و نگرانی همراه است. به بیان بهتر «نیمه شب اتفاق افتاد» روایت زیستن توام با غم و نگرانی است بر پوسته ای از خوشحالی که نتیجه ای جز برملا شدن حقیقت در فضایی تلخ و نفس گیر ندارد.

این همه اما در بستری تقدیری و گریز ناپذیر روایت شده است. گویی حسین و زیبا در مسیری گام بر میدارند که محکوم به نابودی هستند. حسین و درگیری اش با بیماری و قرار گرفتنش در مسیر عاشقیتی نامتعارف و پر دردسر از یک سو و از سوی دیگر زیبا که بار رازی بزرگ را بر دوش می کشد که گویی بنا نیست دست از سر او بر دارد و در بزنگاهی به تمامی بر سر او آوار می شود. در این بستر تقدیری، تراژدی در حال تکثیر شدن است. گویی همه تلاش ها برای دور ماندن از تراژدی و تلاش برای زیستن بر بستری از آرامش راه به جایی نمی برد و در نهایت این تراژدی است که تمام صحنه را در بر می گیرد.